roman

عشق زیبا 💜🖤♥️


پارت 15

ارسلان*صبحونه خوردیم


دیانا*امروز می ری شرکت؟



ارسلان*نه فردا میرم دبی.



دیانا*چرا یعنی من تنها میزار میری😫😫😫




ارسلان* قربون او اشکا برم نه سفر کاری 3ماه



دیانا*3ماه نهههه



ارسلان* مجبورم برم تو هم میای


دیانا*می تونم بیام ؟



ارسلان*اره حتما


دیانا* من برم حاضر شم .



ارسلان*باشه


دیانا*سریع وسایلم جمع کردم من آمادم




ارسلان*5ساعت دیگه پرواز داریم من جمع کردم



ارسلان*من الان بهم گفتن باید تنها برم دیانا تو نمی تونی بیای




دیانا*دویدم سمت اتاق گریه کردم




ارسلان*مجبورم



دیانا*دل برات تنگ میشه 😫😫😫




ارسلان*اکی گفتم تو هم بیا



دیانا*با بالش زدم تو سرش خیلی بدیییی



ارسلان*بریم



دیانا*اره بدوووو



ادامه دارد



لایک کنید ♥️🖤💜
دیدگاه ها (۰)

roman

روز مون مبارک

roman

roman

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

You must love me... P6

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۵۴ گردنش اویزون شدم. خندید و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط